سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که به مردم خوش گمان گردد، دوستی آنان رابه دست می آورد . [امام علی علیه السلام]   بازدید امروز: 0  بازدید دیروز: 0   کل بازدیدها: 2335
 
غم همیشه تنها عشق منه
 
حرف دل
نویسنده: سلمان محمدی(دوشنبه 86/7/23 ساعت 12:47 صبح)

سلام فائزه جان:

 

باور کن که من سلمان به اندازه چشمانم دوستت دارم



نظرات دیگران ( )

هدیه برای نینا جان ((فائزه))
نویسنده: سلمان محمدی(شنبه 86/7/14 ساعت 11:4 عصر)

نینا جان دل من بسیار سنگ است و از سنگ بودنش هم بسیار راضیم اما از وقتی که با تو اشنا شدم و وقتی تو را توانستم بشناسم عشقت به من آموخت دوست داشتنت ولی در دلم بسیار غم و غصه بود و بسیار بد شانسی و تو هیچ و قت دوست نداشتی برای دل بی گناه من مرحم باشی بایستی می گریستم و زار و زار به حال دل بی گناه من می گریستم که گناه او دوست داشتن بود ای کاش زندگی من غم نداشت نینا جان تو را بسیار دوست دارم طوری که همه عمر اسمت را به زبان می آورم شاید برایت مسخره باشد که من منی که همواره برایم هیچ دختری ارزش دیدن را نداشت چطور توانستم عاشق تو شوم خودم هم نمی دانم . فقط این را می دانم که عشقت مرا دیوانه کرد و حتی تو دوست نداشتی به دل من که دیوانه کرده بودی کمی محبت کنی . اینجور به دنیا آمدم محبت کنم و بی محبتی ببینم دل بدهم و ازم دل ببرن . نینا تمام زندگی من غمه و برایت هم گفتم شاید عاشق تو شدن ان هم که نه دیدمت و نه حتی خواستم هم ببینمت شاید کار خدا باشد راه دور عاشق شدن برایم خیلی تعجب برانگیز بود نینا جان همیشه توی زندگیم از دخترهایی که موهایشان بیرون بود متنفر بودم ولی تو را دوست داشتم نه به خاطر .......... بلکه به خاطر اینکه اول با خدا و با ائمه و با رهبر آشنات کنم بعد با هم بمونیم نمی دونم چرا هیچ وقت دوست نداشتی مرا درک کنی بسار وقتها از خدا می خواستم تا به تو امید دهد از خدا می خواستم تا تو را به راهش هدایت کند جسارت نمی کنم من گنهکارم  من بیچاره ام و من بدم تو خوبی و دوست دارم خیلی خوب باشی تو را عاشق خدا کنم......@@

نینا جان از وقتی که با تو آشنا شدم جرات نداشتم بهت بگویم که حتما باید نماز بخونی می دانستم جوابت را که می گفتی به هیشکی ربطی نداره ولی من خیلی دوست داشتم می خواستم تا امیدوار امیدوارت کنم می خواستم آشنات کنم با مقدسات با اینکه امام علی می فرماید (((هر کس تا مویش را به نا محرم نشان دهد در قیامت به همان یک  تا دارش می زنند )))نمی خواستم مرا بد بشماری نینا نه عاشق شدن من از روی بدی بود و نه گفته های من .

عزیزم من تو را به اندازه وجودم دوست دارم و دوست دارم بفهمی که عشق خدا و برای خدا زندگی کردن بهترین عشق است . یه دعات کنم یادت نره آمینش رو تو بگو(( خدایا همان راهی که می دانی بهترین راه است به ما نشان ده و مزه اش را هیچ وقت از ما دور مکن ))((آمین یا رب العالمین ))

چی میشه یه بار شبونه رد بشی از گوشه قلبم    

     روی ماهتو ببینم یا بشنوم صداتو

ما رو هم یه نیمه شب تو نماز شب دعا کن        

   اقا جان اقا جان اقا جان اقا جان

 



نظرات دیگران ( )

حرفهای نا گفته دلم برای یکی از عزیزترین عزیزانم نینا
نویسنده: سلمان محمدی(شنبه 86/7/14 ساعت 10:40 عصر)

با باد خواهم گفت

با باد خواهم گفت
حکایت نامهربانیت را تا از هر کویی که میگذرد
آنرا بخواند تا شاید روزی از سر کوی تو نیزبگذرد
و در گوشت بخواند  قصه ای را که   برایت اشناست
به یاد خواهی اورد مرا نگاه یخ زده ام را
و روزی را که دنیا را برسرم خراب کردی
به یاد خواهی اورد...
به یاد قصه ای خواهی افتاد
که نامهربانی تو و سکوت من اخرین برگشت بود
به یاد خواهی اورد
کسی را که همه دنیای تو بود
قسمهایی که خوردی
عهد هایی که بستی
و قلبی را که شکستی
همه را به یاد خواهی
اورد...
با باد خواهم گفت حکایت
نامهربانیت را...

طلوع عشق

افکارم . . .
گریه ام میندازن . . .
آزارم میدن . . .
میشکوننم
عذابم میدن . . .
قلمم نوشت: از فکر کردن متنفرم...
دریای احساس
..:: غم... ::..
وقتی که هنوز چشم به جهان نگشوده بودم
 صدایی نام غم را در گوشم طنین انداز کرد
فکر می کردم که غم عروسکی است
که من در دست می گیرم و با آن بازی می کنم
اما حال می بینم که خود عروسکی هستم در دست
غم...
(در عالم یکرنگی نیرنگ ها بی رنگند)

 

قصه من و تو نینا جان

طلوع عشق

گذشت لحظه های با تو بودن
و در پاییز عشقمان
نامی از دوست داشتن باقی نماند
چقدر زودگذر بود قصه من و تو
و در آنروز که دست بی رحم تقدیر
درو کرد گندمزار دلهایمان را
و تهی شد همه جا از عطر گل عشق
و در کوچ پرنده های غمگین
در آن کویر آرزو
شاعری دل شکسته و تنها
می نوشت شعری به یاد با هم بودن ها
شعری برای خشکیدن گلهای عشق در مزرعه دوست داشتنها
قطره اشکی به یاد همه خاطره ها .....

طلوع عشق

وقتی دلم به درد میاد و کسی نیست به حرفهایم گوش کند،
وقتی تمام غمهای عالم در دلم نشسته است،
وقتی احساس می کنم دردمند ترین انسان عالمم...
وقتی تمام عزیزانم با من غریبه می شوند...
و کسی نیست که حرمت اشکهای نیمه شبم را حفظ کند...
وقتی تمام عالم را قفس می بینم...
بی اختیار از کنار آنهایی که دوسشان دارم..
بی تفاوت می گذرم....

 

دلم می خواهد گریه کنم به حال زار این دلم
دلم می خواهد داد بزنم واسه رهایی از خودم
دلم می خواهد پر بکشم به آسمون سفر کنم
روی ابرها بشینم به آدما نظر کنم
دلم می خواهد داد بزنم همه جا فریاد بزنم
بگم ستاره گم شده خاموش و بی صدا شده
از عشقش جدا شده تازه مثل ما شده
بی نور و بی صدا شده داره هق هق میکنه
اونم می خواهد گریه کنه از این دل بی همزبون
پیش خدا شکوه کنه آره دلش گرفته
مثل من سرشتش طالعش شوم شوم
این دلش پر ز خون میگن بهش غصه نخور
اینم یه جور حکمت حکمت اونی که همیشه
بالا تر از ابر من داره ما رو میبینه
واسمون اشک میریزه میگن طاقت نداره گریمون و ببینه
اونه که می دونه ما داریم فنا میشیم
توی راه عاشقی مثل اون خدا میشیم
اگه این کفر ما می خوایم کافر بشیم
توی این
دنیا ما می خوایم عاشق بشیم

مرا در قبر سیاهی بگذارید تا همه بدانند در سیاهی ترین تاریکی ها جان باخته ام.

هر گاه در جای قبر من تردید داشتید قطعه سنگی را از کوه بغلتانید هر جا آرام

 گرفت بدانید آنجا قبر من است.

دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا همه بدانند به آنچه خواستم نرسیدم.

چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند تا آخرین لحظه چشم انتظار مانده ام.

موهایم را پریشان بگذارید تا همه بدانند در این دنیا هیچ امید و آرزویی نداشتم.

بوته گلی وحشی در تابوتم بگذارید تا به جای معشوقم همراهم باشد.

تکه یخی روی قلبم بگذارید تا با تابش آفتاب،آب شود و به جای عزیزم برایم بگرید.

 

اشتباهی که یک عمر پشیمانم از آن
اعتمادی است که بر مردم دنیا کردم

 

 

کاش قلبم درد پنهانی نداشت

چهره ام هرگز پریشانی نداشت

کاش می شد دفتر تقدیر عشق

حرفی از یک روز بارانی نداشت

کاش می شد راه سخت عشق را

بی خطر پیمود و قربانی نداشت

 

 

هرگاه دفتر محبت را ورق زدی و هرگاه زیر پایت خش خش برگها را احساس کردی

 هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی

برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو:

 

 یادت بخیر



نظرات دیگران ( )

اقرار می کنم شرمنده ام
نویسنده: سلمان محمدی(چهارشنبه 86/7/11 ساعت 11:9 عصر)

خدایا شرمنده ام ...

حرفهایت را شنیده ام و می دانم ...
اما چون کودکی لجباز مسیر خود می روم ،
پشت به تو می کنم به جلوی رویم می آیی ....
چشمانم را می بندم در ذهنم نوازش می کنی ....
فراموشت می کنم لحظه به لحظه به یادم داری ....

بنده تو می فهمد که هر روز کوله بار شرمش سنگینتر از دیروز است ...
به خودت قسم که می فهمد و می داند ، اما ....
چاره چیست ؟

ضعیفم آفریدی ، دست و پایم در زنجیر هوس خلق کردی و میل سرکش پرواز به سویت را در درونم نهادی ...
شکنجه است ؟؟
یا امتحان ؟؟
اما شیرین است !

دوستت دارم که دوستم داری و توجه داری به من ...
تنهایم مگذار !

خدایا دلم برای یه درد و دل درست حسابی باهات تنگ شده. میخوام چند ساعتی نگام کنی. تو که همیشه هوامو داشتی، تو بدترین شرایط کمکم کردی. میدونم، میدونم چند وقته ننشستم باهات حرف بزنم. میدونم زیادی گناه کردم. میدونم قلبم رو سیاه و سیاه تر کردم. با همه اینا نمیخوام سرمو پایین بندازم. میخوام تو رو که خیلی وقته ندیدم و از یادت غافل بودم خوب نگاه کنم. میخوام اینقدر باهات حرف بزنم، اینقدر عقده های دلمو تو این شب انتظار بیرون بریزم که راحت راحت بخوابم. اما قول میدم واسه خودم چیزی نخوام، باور کن واسه خودم نیست.

ببین، ببین خدایا اشکام داره میاد. خیلی وقته صورتم رو تر نکرده بودن. به همین اشکام قسم واسه خودم هیچی نمیگم. واسه یکی از پاکترین بنده هات اومدم گدایی. میخوام قسمت بدم به قلب پاکش، به دل نازنینش و به اون نگاه معصومش که هر چی صلاحش هست رو جلو راهش بگذاری. نمیدونم چه دعایی بکنم که خیلی مقرب باشه، نه در این حد هستم که مقرب تو بشم و نه بلدم. اما یادت باشه خیلی امیدوارش کردم به تو. گفتم خدایی داری که اگه دل بهش بدی دلتو برگشت نمیزنه. خودت میدونی که جز تو کسی نمیتونه کمکش کنه. نگذار بیشتر از این طعم پستی و نامردی رو بچشه.

خدایا مثل همیشه و با تمام وجودم، محکم و قوی ایستادم و امید به تو دارم. به تویی که هزاران دفعه با تک تک سلولای بدنم لمست کردم. به مهدی قسم که دوستت دارم بدون هیچ چشم داشتی. تو همیشه خدای مهربون منی ...

منتظران را به لب آمد نفس

ای شه خوبان تو به فریاد رس

ما همه موریم، سلیمان تو باش

ما همه جسمیم، بیا جان تو باش



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حرف دل
هدیه برای نینا جان ((فائزه))
حرفهای نا گفته دلم برای یکی از عزیزترین عزیزانم نینا
اقرار می کنم شرمنده ام

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
غم همیشه تنها عشق منه
سلمان محمدی
من سلمان هستم که یکبار عاشق شدم و برای همان یکبار هم پشیمانم

|| لوگوی وبلاگ من ||
غم همیشه تنها عشق منه

|| اوقات شرعی ||